بررسی اصطلاحی اقلیت
اصطلاح اقلیت در بکارگیری‌های فرهنگی و اجتماعی جدید و معاصر ما، اصطلاحی واراداتی و غربی است، که از زمان رویارویی بین تمدن اسلامی و تمدن غربی‌ها در عصر حاضر وارد فرهنگ ما شده است. لذا این واژه حامل معانی نژادپرستی و تعصب‌های ملیتی و قومی است که با فرهنگ غرب ارتباط دارد. این اصطلاح اقلیت را برای کسانی بکار می‌گیرند که دیگران یا خودشان، خود را دارای یک فرهنگ مشترک می‌دانند و خصوصیات و ویژگی‌های فرهنگی خاصی دارند که آن‌ها را از بقیه‌ی مجتمعات متماییز می‌کند. آن‌ها می‌توانند در دایره‌ی همین اشتراکات، فرهنگ خاص خود را پیش ببرند.
 اقلیت قومی با این مفهوم غربی تنها یک اقلیت عددی یا سیاسی نیست، بلکه منظور اقلیتی است که از هویت فرهنگی متفاوت با هویت فرهنگی اکثریت جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، برخوردار است. هویت فرهنگی این اقلیت معمولاً در جهتی مخالف با فرهنگ‌های حاکم بر اکثریت جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند حرکت کرده و پیش می‌رود.
 بنابراین می‌توان گفت، به این دلیل است که قبطی‌های مصر و حتی مسلمانان آنجا نیز بکارگیری اصطلاح اقلیت با مفهوم غربیش را بر قبطی‌ها نمی‌پذیرند، چون هویت فرهنگی، ن‍‍‍ژادی، تمدنی و بلکه حتی ریشه‌ای آن‌ها،‌‌ همان هویت اغلب مسلمانان آنجاست. و به‌خاطر همین است که «انباء موسی» اسقف جوانان در کنیسه‌ی ارتودکس مصری در گفته‌ی خود اصابه کرده و می‌گوید ما قبطی‌های مصری احساس نمی‌کنیم اقلیت هستیم، چون بین ما و برادران مسلمان مصری ما تفاوت قومی و نژادی نیست و همه‌ی ما مصری هستیم و در رگ‌های همه‌ی ما از زمان فرعون‌ها تاکنون یک خون جاری است. از لحاظ هویت عربی هم با فرهنگ عربی زندگی می‌کنیم، چون هویت فرهنگی ما با فرهنگ اسلامی که الان در مصر حاکم است یکی است؛ زیرا هر قبطی در بسیاری از محاورات خود‌‌ همان تعابیر اسلامی را بکار می‌برد که مسلمانان به‌کار می‌برند، و با آن خیلی راحت حرف می‌زنند، بدون اینکه تصور کنند که این تعبیرات از بیرون به محاورت آن‌ها وارد شده است. آنان این حالت را جزء هویت خود می‌دانند و می‌گویند ما تنها از لحاظ عدد در اقلیت هستیم و این باعث نمی‌شود که ما احساس کنیم بین ما و برادران مسلمان ما فاصله‌ای هست. ما اصلاً احساس اقلیت بودن را با آن عنوانی که خیلی‌ها غیر از ما از دستش می‌نالند را نداریم. این بحثی بود در مورد مفهوم وارداتی اقلیت.
 آنچه بسیار حائز اهمیت است و نیاز به توجه دارد این است که میراث اسلامی چه میراث فرهنگی، تاریخی، دینی و یا لغوی، آن اصطلاح اقلیت با مفهوم وارداتی که گذشت را در بر ندارد، بلکه لفظ اقلیت را تنها در معنای لغوی آن بکار برده است که‌‌ همان اقلیت عددی در مقابل اکثریت عددی است، بدون اینکه هیچ‌گونه فضیلت و ارزش و یا امتیازی به‌خاطر اقلیت یا اکثریت بودن قائل باشد.
 در قرآن کریم در مورد ارتباط کثرت‌ و زیادی عدد به صفات سلبی مثل قلت ایمان و قلت علم سخن بسیاری به میان آمده است:
- در سوره‌ی حدید آیه‌ی ۱۶ می‌فرماید: «وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ»؛ (شما همچون کسانی نشوید که برای آنان قبلاً کتاب فرستاده شده است و سپس زمان طولانی بر آنان سپری گشته است و دل‌هایشان سخت شده است و بیشترشان فاسق و خارج از حدود دین خدا گشته‌اند)؛
- سوره‌ی هود آیه‌ی ۱۷ می‌فرماید: «وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ»؛ (ولی بیشتر مردم (حق را نمی‌پذیرند و به چیزی که باید ایمان داشت) ایمان نمی‌آورند)؛
- سوره‌ی بقره آیه‌ی ۲۴۳ می‌فرماید: «وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ»؛ (ولیکن بیشتر مردم شکرگزاری نمی‌کنند)؛
- سوره‌ی انعام آیه‌ی ۱۱۶ می‌فرماید: «وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللَّـهِ»؛ (اگر از بیشتر مردم (که کافران و منافقند) پیروی کنی تو را گمراه و از راه خدا دور می‌سازند)؛
- آیه‌ی ۱۸۷ سوره‌ی اعراف می‌فرماید: «وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»؛ (ولیکن بیشتر مردم نمی‌دانند)؛
- آیه‌ی ۷۸ سوره‌ی زخرف می‌فرماید: «لَقَدْ جِئْنَاکُم بِالْحَقِّ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ»؛ (ما حق را برای شما آوردیم (و توسط پیامبران برایتان فرو فرستادیم) ولی اکثر شما حق را نپسندیدید و آن را دشمن داشتید)؛
- آیه‌ی ۱۱۰ سوره‌ی آل‌عمران می‌فرماید: «مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ»؛ (بعضی از آنان با ایمانند و بیشتر ایشان فاسق (و خارج از حدود ایمان و وظایف آن) هستند)؛
- در سوره‌ی مائده آیه‌ی ۱۰۳ می‌فرماید: «یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّـهِ الْکَذِبَ وَأَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ»؛ (بر خدا دروغ می‌بندند و بیشتر آنان نمی‌فه‌مند)؛
- و در آیه‌ی ۱۱۱ سوره‌ی انعام می‌فرماید: «وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ»؛ (ولیکن بیشتر آنان نمی‌دانند).
 پس کثرت همیشه باعث امتیاز نیست و بلکه اصطلاح اکثریت در بسیاری از کاربرد‌هایش با صفات سلبی ارتباط داده شده است. برعکس، اصطلاح‌های قلت و اقلیت غالباً در تعبیرات قرآنی با صفات ایجابی و مثبت ربط داده شده‌اند:
- «وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِی الشَّکُورُ» (سبأ: ۱۳)؛ (اندکی از بندگانم سپاس‌گذارند)؛
- «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ و َقَلِیلٌ مَّا هُمْ» (ص: ۲۴)؛ (مگر آنان که واقعاً مؤمنند و کارهای شایسته می‌کنند ولی چنین کسانی هم بسیار کم و اندک هستند)؛
- «کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّـهِ» (بقره: ۲۴۹)؛ (چه بسیارند گروه‌های اندکی که به فرمان خدا (توفیق نسیبشان شده است و) بر گروه‌های فراوان چیره شده‌اند)؛
- «وَ مَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ» (هود: ۴۰)؛ (و جز افراد اندکی بدو ایمان نیاورده بودند).
 پس اکثریت و اقلیت دو مصطلح می‌باشند که تنها به معنی کثرت و قلت عددی بکار گرفته می‌شوند و نه چیز دیگر، بدون هیچ‌گونه مفهوم دیگری که به کثرت و قلت پیوند داده شود. پس بدون شک آن معیارهایی که اکثریت یا اقلیت جامعه به آن‌ها ایمان دارند و یا به آن پای بند هستند معتبر است. تمجید یا مذمت، مثبت و منفی بودن و قبول و رد هر جامعه‌ای به‌‌ همان معیار‌ها و هویت‌های آنجامعه و موضعگیری‌های آن ربط دارد. زیادی و کمی تعداد آن هیچ تاثیری در توصیف آنجامعه به صفات ایجابی و سلبی ندارد.
ادامه دارد...